گام نهم

 

روز اولی که وارد خانه‌اش شدی به تو گفت که ببین، این خانه قوانین خودش را دارد. این خانه راه و رسم خودش را دارد. من بیخود کسی را راه نمی‌دهم اینجا. می‌خواهم آدم بشوی. می‌خواهم آدم بشوی و برای اینکه آدم بشوی لازم است سختی بکشی. می‌خواهم آدم بشوی و می‌دانم که سختی‌کشیدن چقدر برای تو مشکل است گاهی. برای همین باید یک قراردادی را امضا کنی. 

باید بگویی که هرچقدر هم سخت بود، هرچقدر هم ترسیدی، هرچقدر قلبت متحمل درد شد، فرار نکنی. بیایی سراغ خودم، بیایی توی آغوش خودم تا آرامت کنم. نکند بگذاری بروی ها. 

قرارداد را گذاشت جلوت، قراردادی که در آن نوشته بود: وَإِذْ أَخَذَ رَبُّکَ مِن بَنِی آدَمَ مِن ظُهُورِهِمْ ذُرِّیَّتَهُمْ وَأَشْهَدَهُمْ عَلَىٰ أَنفُسِهِمْ أَلَسْتُ بِرَبِّکُمْ» و همه امضا زدیم که: قَالُوا بَلَىٰ ۛ شَهِدْنَا» برای اینکه :  أَنْ تَقُولُوا یَوْمَ الْقِیَامَةِ إِنَّا کُنَّا عَنْ هَٰذَا غَافِلِینَ» (سوره‌ی مبارکه‌ی اعراف | آیه‌ی 172)

روزی که خواست ما را به خانه‌اش راه بدهد، وقتی خواست بچه‌های بابا آدم را بفرستد روی زمین، قرارداد را جلویمان گذاشت که: اگر من پروردگارتانم، اگر می‌خواهید در خانه‌ی من باشید، امضا کنید. و ما همه گفتیم بله که هستی، بله که هستیم. و امضا زدیم. 

برای اینکه امروز، وقتی نشسته‌ای پشت در اتاق، نتوانی بگویی نگفته بودی. نتوانی بگویی من نمی‌دانستم عاقبتم اینجاست. امضایت پای قرارداد هنوز تازه است چون. 

وقتی قدم گذاشتی توی خانه اما، همه چیز فراموشت شد. بیخود چرخیدی و خوردی و خوابیدی و تا یک چیزی که می‌خواستی به دستت نرسید، یاغی شدی. سر کشیدی. رفتی. رفتی. زیر زیر معامله. 

و حالا باید تاوانش را بپردازی. 

نه اینکه دلش بخواهد تو را آزار بدهد ها. نه اینکه خوشش بیاید از دیدن اشک‌های تو ها. نه. مثل وقتی که مامان سرت داد می‌کشد و بعد می‌رود توی اتاق گریه می‌کند. خودش هم نشسته و اشک می‌ریزد برای تو. ولی قول قول است. حرف حرف است. 

تو بهش گفتی آدمم کن به هر راهی که توانستی، و او حالا باید برای اینکه پای قولش بماند تو را از خود براند. برای اینکه به خودت بیایی شاید. شاید.

حالا باید غرزدن را تمام کنی. باید منت بکشی. دلبری کنی. باید دستش را ببوسی و بگویی به خودش قسم که این بار از مسیر در نمی‌روی. 

 

فَبِالْیَقِینِ أَقْطَعُ لَوْ لاَ مَا حَکَمْتَ بِهِ مِنْ تَعْذِیبِ جَاحِدِیکَ وَ قَضَیْتَ بِهِ مِنْ إِخْلاَدِ مُعَانِدِیکَ‏ لَجَعَلْتَ النَّارَ کُلَّهَا بَرْداً وَ سَلاَماً وَ مَا کَانَتْ لِأَحَدٍ فِیهَا مَقَرّاً وَ لاَ مُقَاماً 

من که می‌دانم اگر تو از اول قول نداده بودی و امضا نکرده بودی که بچه‌های سرکش را تنبیه کنی، هرچه اخم بود را از ریشه می‌زدی که نکند دل بچه‌هایت یک لحظه بلرزد. من که می‌دانم تو هر آتشی را فوت می‌کردی تا نکند دست بچه‌هایت را بسوزاند. من که می‌دانم نمی‌گذاشتی هیچ‌کس، هیچ‌وقت، هیچ دردی را تجربه کند، اگر پای آن قرارداد را امضا نکرده بودی.

 

لَکِنَّکَ تَقَدَّسَتْ أَسْمَاؤُکَ أَقْسَمْتَ أَنْ تَمْلَأَهَا مِنَ الْکَافِرِینَ‏ مِنَ الْجِنَّةِ وَ النَّاسِ أَجْمَعِینَ وَ أَنْ تُخَلِّدَ فِیهَا الْمُعَانِدِینَ

ولی خب قول داده‌ای. قرار گذاشته‌ای که ما را آدم کنی. و قرار گذاشته‌ای که هرکسی راه خطا رفت و خانه را برای دیگران ناامن کرد، سریع اخراج کنی و بفرستی به قعر تاریک‌ترین جنگل‌ها. راستش. همینکه دیگر پشت در اتاق بمانند وقتی صدای خنده‌ی تو و بقیه‌ی بچه‌ها را می‌شنوند خودش هم جهنم است، هم تاریک.

 

وَ أَنْتَ جَلَّ ثَنَاؤُکَ قُلْتَ مُبْتَدِئاً وَ تَطَوَّلْتَ بِالْإِنْعَامِ مُتَکَرِّماً:

و خب، مرد است و قولش. یک روزی که حتی قدیمی‌ترین آدم‌ها هم دیگر یادشان نمی‌آید یک قولی داده‌ای که هنوز هم به آن عمل می‌کنی. چه قولی؟:

 

 

اَفَمَنْ کانَ مُؤْمِناً کَمَنْ کانَ فاسِقاً لا یَسْتَوُونَ

آن‌ها که معنای لبخند و صلحند در جهان، با کسانی که فقط باعث درگیری و آزار دیگران می‌شوند برابرند؟ نچ!

 

اِلهى وَ سَیِّدى فَاَسْئَلُکَ بِالْقُدْرَةِ الَّتى قَدَّرْتَها وَ بِالْقَضِیَّةِ الَّتى حَتَمْتَها وَ حَکَمْتَها وَ غَلَبْتَ مَنْ عَلَیْهِ اَجْرَیْتَها

ولی خدا جانم، من تو را به همان قرارداد قسم می‌دهم. تو را به این عزم راسخت قسم می‌دهم. تو را به این کاری که می‌دانم حتماً انجامش می‌دهی، به این تحریمی که می‌دانم حتماً اعمالش می‌کنی، به این دوری که می‌دانم حتماً به من تحمیلش می‌کنی چون حقم است، قسمت می‌دهم.

 

اَنْ تَهَبَ لى فى هذِهِ اللَّیْلَةِ وَ فى هذِهِ السّاعَةِ کُلَّ جُرْمٍ اَجْرَمْتُهُ وَ کُلَّ ذَنْبٍ أَذْنَبْتُهُ وَ کُلَّ قَبِیحٍ أَسْرَرْتُهُ وَ کُلَّ جَهْلٍ عَمِلْتُهُ کَتَمْتُهُ اَوْ أَعْلَنْتُهُ أَخْفَیْتُهُ اَوْ اَظْهَرْتُهُ وَ کُلَّ سَیِّئَةٍ أَمَرْتَ بِاِثْباتِهَا الْکِرامَ الْکاتِبینَ

که کل دفتر سیاه‌مشقم را پاک کنی. همه‌ی نقاشی‌های زشتم را، همین امشب، همین ساعت، همین لحظه از دفتر بکنی یک جوری که حتی جایشان هم باقی نماند. هر اشتباهی که کردم، هر کار آبروبری قایمکی انجام دادم، هر حماقتی که پنهان یا جلوی چشم همه انجامش دادم، بیین. هر چیزی که تا به حال این فرشته‌های روی شانه‌ام و نویسنده‌های انتشاراتی‌ات نوشته‌اند را پاک پاک پاک کنی.

 

لَّذینَ وَکَّلْتَهُمْ بِحِفْظِ ما یَکُونُ مِنّى وَ جَعَلْتَهُمْ شُهُوداً عَلَىَّ مَعَ جَوارِحى

همان نویسنده‌هایی که بهشان گفته بودی اگر من چپ رفتم و راست آمدم بنویسند، که حرکات کوچک صورتم را هم بنویسند.

 

وَ کُنْتَ اَنْتَ الرَّقیبَ عَلَىَّ مِنْ وَراَّئِهِمْ وَالشّاهِدَ لِما خَفِىَ عَنْهُمْ

و خودت هم آنجا بودی. هرچیزی که از زیر دست آن‌ها در می‌رفت را خودت می‌دیدی.

 

وَ بِرَحْمَتِکَ اَخْفَیْتَهُ وَ بِفَضْلِکَ سَتَرْتَهُ وَ اَنْ تُوَفِّرَ حَظّى مِنْ کُلِّ خَیْرٍ اَنْزَلْتَهُ اَوْ اِحْسانٍ فَضَّلْتَهُ اَوْ بِرٍّ نَشَرْتَهُ اَوْ رِزْقٍ بَسَطْتَهُ اَوْ ذَنْبٍ تَغْفِرُهُ اَوْ خَطَاءٍ تَسْتُرُهُ

بعد یک نگاه می‌انداختی به چپ، یک نگاه به راست، و وقتی حواسشان نبود، یک سری از کارهای ناجورم را از دفترهایشان پاک می‌کردی. یک سری جواب‌های غلط برگه‌ی امتحانم را درست می‌کردی، سوت می‌زدی که یعنی حواست نیست دارم چه کار می‌کنم و بعد به رویم هم نمی‌آوردی حتی.

 

یا رَبِّ یا رَبِّ یا رَبِّ

فکر کردی من نمی‌دانم؟ فکر کردی من تو را نمی‌شناسم آقای خدا؟ فکر کردی دستت برای من رو نشده؟ فکر کردی فرشته‌ها نبینند، من خودم نمی‌بینم دست نوازشگرت را؟ فکر کردی خودم حواسم نیست هی کج می‌روم و هیچ‌کس نمی‌فهمد؟ فکر کردی خودم حالی‌ام نشده که اگر تا به حال آبرویم نرفته، به خاطر تو بوده؟

زکی. من که فرشته نیستم هیچی ندانم. من آدمم. من هم‌روح توام. من همانم که خودت با دست گلش را سرشتی. من تو را مثل کف دستم می‌شناسم. 

باز کن. باز کن. 

یا رب. یا رب. یا رب.

 

+بخوانید

پ.ن: هفته‌ی بعد این موقع، توی بغلش نشسته‌ایم. 

راه درازی بود. نبود؟

مرا ز خویش بگیر و مرا ز خویش ببر

تو نور قلب‌های تاریکی چون

نکند یک کلمه‌ی اشتباه بنویسم...

  ,وَ ,تو ,هم ,یک ,کنی ,تو را ,فکر کردی ,که می‌دانم ,برای اینکه ,وَ کُلَّ

مشخصات

تبلیغات

آخرین ارسال ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

elize دانلود پایان نامه - تحقیق- مقاله - پروژه majalat banovan پایگاه تحلیلی سیاسیون ایران تی خودرو فوتبال.مسی از تو تا من دلجو خرید رسیور 4k تولیدکننده انواع پودر مخمل ایرانی/تامین پودر مخمل ترک 09385324434